شما نه به خاطر جوراب های پراکنده یا خمیردندان بسته نشده، بلکه به دلیل تگرگ احساساتی که با اولین سرزنش بر شما فرود می آید، دعوا می کنید.
به گزارش خبرنگار HERE NEWS، یکی از ناتوانی فریاد می زند، دیگری بی صدا به قلعه خود عقب نشینی می کند و مشکل حل نشده باقی می ماند و لایه های جدیدی از نارضایتی ها را به خود می گیرد.
در این مرحله از درگیری های روزمره، بهره هوشی بی فایده است. نبرد تعیین کننده با هوش هیجانی شما – توانایی شما در تشخیص، نامگذاری و مدیریت احساسات خود و دیگران – برنده یا باخته است.
عکس: اینجا نیوز
هوش هیجانی (EQ) در ازدواج یک مفهوم انتزاعی نیست که در کتاب های روانشناسی یافت می شود، بلکه یک ضرورت خام برای بقا است. این یک مترجم داخلی است که معنای واقعی کلمه “یادت رفت دوباره سطل زباله را بیرون بیاوری” (در واقعیت: “احساس می کنم هیچ کس قدر زحمات من را نمی داند”) یا “آنچه می خواهی را انجام بده” (در واقعیت: “من در درد هستم و به حمایت نیاز دارم، اما نمی توانم آن را بخواهم” را رمزگشایی می کند.
بدون این مترجم، شما محکوم به صحبت به زبان های مختلف هستید و هر بار تعجب می کنید که چرا یک مکالمه ساده به جنگ تبدیل می شود. مرحله اول و اصلی EQ آگاهی است.
این لحظه ای است که به جای فریاد زدن خودکار، یک مکث کوچک انجام می دهید و از خود می پرسید: «در حال حاضر واقعاً چه احساسی دارم؟ عصبانیت؟
یا خستگی، ناامیدی، ترس است؟ این سختتر از آن چیزی است که به نظر میرسد، زیرا از کودکی به ما آموختهاند که به جای تشخیص احساسات، احساسات را سرکوب کنیم، به خصوص اگر مردی هستید که با این نگرش بزرگ شدهاید که «مردها گریه نمیکنند».
اما دقیقاً همین عمل ساده است که درگیری را از یک حیوان به کانال انسانی منتقل می کند. مرحله دوم مدیریت است. هنگامی که از یک احساس آگاه شدید، بر آن قدرت پیدا می کنید.
شما خشم خود را سرکوب نمی کنید، بلکه یک خروجی امن و سازنده برای آن پیدا می کنید. به عنوان مثال، بگویید: “من در حال حاضر به دلیل روز کاری در حال سختی هستم و ممکن است زیاد بگویم. بگذارید بیست دقیقه تنها باشم و سپس با آرامش درباره همه چیز بحث خواهیم کرد.”
این یک پرواز نیست، بلکه یک عقب نشینی استراتژیک برای حفظ صلح است. سومین عنصر سازنده یک رابطه سالم، همدلی است.
این توانایی کنار گذاشتن نارضایتی های خود و تلاش صادقانه برای درک آنچه در روح شریک زندگی خود می گذرد است. وقتی همسری بر سر یک گلدان شکسته گریه می کند، در واقع موضوع گلدان نیست.
این در مورد استرس انباشته است، احساس اینکه هیچ چیز درست نمی شود. “می فهمم چقدر توهین شده ای” شما صد برابر باارزش تر از “گریه نکن، ما جدید می خریم” عملی است.
این همدلی است که پادزهر واکنش دفاعی است. به جای فریاد زدن “من اینطور هستم!” در پاسخ به انتقاد، یک فرد باهوش عاطفی درد یا اضطراب طرف مقابل را در پشت آن می شنود.
او تعارض را نه به عنوان حمله ای به شخصیت خود، بلکه به عنوان فراخوانی برای حل یک مشکل مشترک درک می کند که به طور اساسی کل پویایی نزاع را تغییر می دهد. عنصر چهارم مهارت های اجتماعی است، یعنی توانایی تبدیل همه موارد فوق به دیالوگ.
از طریق «پیامهای من» («وقتی صحبت نمیکنیم احساس ناراحتی میکنم»)، فعالانه گوش کنید، دوباره بپرسید، خلاصه کنید. تبادل آشفته اتهامات را به یک فرآیند ساختاریافته برای یافتن راه حل تبدیل کنید، جایی که هر دو در یک تیم باقی می مانند.
هوش هیجانی توسعه یافته به شما این امکان را می دهد که شریک زندگی خود را نه به عنوان یک دشمن، بلکه به عنوان یک متحد ببینید که واقعیت را متفاوت تجربه می کند. سکوت او ناآگاهی نیست، بلکه راهی برای پردازش اطلاعات است.
احساسات او هیستری نیست، بلکه زبانی غنی از احساسات است. شما از مبارزه با این اختلافات دست بردارید و از آنها به عنوان نیروهای مکمل استفاده کنید.
تناقض این است که ازدواج خود بهترین مربی برای افزایش EQ است. هر نزاع با موفقیت غلبه کند، هر جلوه درک این “عضله” را تقویت می کند.
شما خواندن را با یک تغییر ظریف در لحن، با یک نگاه، با موقعیت بدن خود یاد می گیرید. ارتباط شما در عین حال فوق العاده ظریف و قوی می شود. روابطی که بر اساس هوش هیجانی بالا ساخته شده اند نه با عدم وجود تعارض، بلکه با کیفیت آنها متمایز می شوند.
نزاع ها دیگر جنگ های ویرانگر نیستند و به جلسات طوفان فکری تبدیل می شوند. شما سعی نمی کنید ثابت کنید که حق با شماست. با هم به دنبال راهی هستید که احساسات هر دو را در نظر بگیرد.
آنها توهم اشتیاق ابدی را ارائه نمی دهند، بلکه چیزی بسیار ارزشمندتر – احساس امنیت عاطفی عمیق است. شما می دانید که شنیده خواهید شد، حتی اگر بار اول متوجه نشوند.
این که نقاط ضعف شما علیه شما مورد استفاده قرار نگیرد، بلکه به عنوان بخشی از کل پذیرفته شود. اینکه بدون ترس از تمسخر یا طرد شدن می توانید آسیب پذیر باشید.
در نهایت این هوش هیجانی است که شیفتگی را از عشق جدا می کند. عاشق شدن، اقیانوس مواج شوری است که از بالا به تو هدیه می شود.
عشق کار بزرگی از ساختن فانوس دریایی در ساحل آن است تا همیشه در هر طوفانی راهی برای رسیدن به یکدیگر پیدا کنیم. و این کار بدون توانایی درک زبان طوفانی که در قلب شما و دیگران موج می زند غیرممکن است.
همچنین بخوانید
- اگر ترس از دست دادن جایگزین عشق شود چه اتفاقی می افتد: وقتی نه به یک شخص، بلکه به ایده رستگاری می چسبی
- نحوه یادگیری نزاع به زبان های مختلف: اگر درگیری شما گفتگوی ناشنوایان است

