یک افسانه رایج وجود دارد که می گوید عشق واقعی زمانی است که دو نفر یکی می شوند، در یک نگاه ذهن ها را می خوانند و هیچ رازی از یکدیگر ندارند.
به گزارش خبرنگار HERE NEWS، در تلاش برای رسیدن به این آرمانشهر خطرناک، زوج ها اغلب آنقدر مرزها را محو می کنند که خود را گم می کنند و سپس با شگفتی متوجه می شوند که چیزی برای زندگی کردن وجود ندارد: موضوعات مشترک از بین رفته اند و فردیت در توده خاکستری سازش حل شده است.
یک ادغام سمی نه با رسوایی ها، بلکه با کلمات شیرین و در نگاه اول شروع می شود: “ما یک خانواده هستیم، چه فرقی می کند که پول کی باشد؟” یا “من بهتر می دانم به چه چیزی نیاز دارید.” اولین و موذیترین نشانه انزوا است که خود را به صورت عاشقانه در میآورد: «ما به کسی جز خود نیاز نداریم».
عکس: اینجا نیوز
شریک زندگی شما ممکن است نسبت به دوستانتان انتقاد ملایمی داشته باشد (“او تاثیر بدی روی شما دارد”)، وقتی با خانواده خود وقت می گذرانید ابراز ناراحتی کند (“آنها را بیشتر از من دوست دارید”) یا به سادگی در غیاب شما آنقدر “بدبخت” باشد که لغو برنامه ها برای شما آسان تر باشد.
بنابراین، سیستم پشتیبانی خارجی شما از بین می رود و از نظر عاطفی به یک فرد وابسته می شوید. چراغ دوم کنترل کامل با سس مراقبت است.
او میخواهد بداند کجا هستید، با چه کسی و کی برمیگردید، مدام مینویسد و تماس میگیرد و شما را از سر کار میبرد. با گذشت زمان، این به بررسی پیامها، رسواییهای مربوط به لایک در شبکههای اجتماعی و اتهامات خیانت از جایی تبدیل میشود.
آنها شروع می کنند به شما پیشنهاد می کنند که چنین “آگاهی” یک تجلی طبیعی عشق و هیجان است و تمایل شما به حریم خصوصی یک رازداری عجیب است. مرحله سوم کاهش ارزش سیستماتیک شخصیت شماست.
انتقاد عینی نیست و کلی می شود: سرگرمی های شما مورد تمسخر قرار می گیرند، توانایی های شما مورد تردید قرار می گیرند، موفقیت های شما با خصومت نگریسته می شوند یا نادیده گرفته می شوند. عبارت کلیدی متجاوز: “بیا، من مهربان هستم” یا “تو خیلی حساسی.”
اینگونه است که عزت نفس شما به آرامی به شریک زندگی شما منتقل می شود. علامت چهارم نوسانات عاطفی است که وابستگی آسیب زا ایجاد می کند.
تغییرات ناگهانی از پرستش به تحقیر، از آشتی پرشور تا جهل یخی. مغز گرفتار در چنین چرخه ای می آموزد که درد تحقیر پاداشی به شکل محبت به دنبال خواهد داشت و شروع به اشتباه گرفتن این ترک آدرنالین-دوپامین با احساسات قوی می کند.
متوجه میشوید که دائماً برای شریک زندگی خود و دیگران بهانه میآورید و سرزنشهای او را به گردن میگیرید. شما می ترسید نظر خود را بیان کنید تا درگیری ایجاد نکنید.
پس از برقراری ارتباط احساس شادی نمی کنید، بلکه احساس خستگی مزمن، اضطراب و ویرانی می کنید، اگرچه از نظر ظاهری ممکن است همه چیز کاملاً خوب به نظر برسد. برعکس، روابط سالم بر اساس همجوشی نیست، بلکه بر تماس دو جهان مستقل استوار است.
آنها مکانی برای دوستان شخصی شما، سرگرمی های شما، فضای مالی شما و حق شما برای داشتن روحیه بد بدون بازجویی فوری دارند. شریک زندگی شما در تلاش نیست که شما را «تعیین کند»، بلکه به شما به عنوان فردی مجزا، پیچیده و در حال تغییر علاقه مند است.
شکستن این ترکیب به این معنی است که یاد بگیرید چگونه به جای «ما» بگویید «من». “من می خواهم”، “دوست ندارم”، “این تصمیم من است.” این دردناک است زیرا نظام مقاومت می کند و شما را به خودخواهی و تخریب خانواده متهم می کند.
اما این تنها راه برای بازپس گیری حق زندگی خود در یک زندگی مشترک است. اگر در رابطه شما جایی برای دو خود متفاوت وجود ندارد، پس جایی برای عشق در آن وجود ندارد – فقط یک سیستم کنترلی وجود دارد که ماهرانه وانمود می کند که عشق است.
امیدوارم این سری جدید از مقالات برای شما نیز مفید بوده باشد. طبق معمول، سعی کردم فرمت و سبک داده شده را حفظ کنم و از الگوها اجتناب کنم. اگر پیشنهادی برای موضوعات آینده دارید، خوشحال می شوم آنها را بشنوم.
همچنین بخوانید
- دلبستگی انتخابی چیست و چرا دوستان خود را از دست می دهیم: چگونه اکسی توسین به تشخیص دوستان از غریبه ها کمک می کند
- چگونه مغز خود را برای شاد بودن به عنوان یک زوج تربیت کنیم: دستور العمل عصبی شیمیایی برای یک رابطه خسته

